دیدگاههای موافق و مخالف پیرامون موضوع جدایی یا تفکیک کار حزبی از دعوی و جنجالهای موجود در این باره را پیگیری کردم. به نظر میآید فضا برای بسیاری مهآلود و غبارگرفته شده و همین سبب پیچیدگی موضوع گردیده است. بسیاری از توضیحات مطرح در این باره دال بر عدم بررسی دقیق آن یا خوانش عمیق در تمام زوایایش است. من درنگی کوتاه در این قضیه دارم که در نکات زیر آنها را خلاصه میکنم:
یک. همگی ایمان داریم که اسلام دینی فراگیر و کامل است و تمام أمور زندگی مسلمان را در دنیا و آخرت سامان میبخشد. هر کار، گفتار یا رفتاری که انسان مسلمان از خود بروز میدهد، شریعت در آن باره دیدگاه و نظری دارد و از خواستههای ایمانی است که او طبق دیدگاه دین حرکت کند. اگر اسلام دینی فراگیر است، اما آیا ضرورتا مسلمان هم فراگیر باید باشد؟ آیا باور یک جمع یا حرکت اسلامی به فراگیری اسلام به معنای فراگیری عملکرد آن جمع یا حرکت نیز هست؟ یا میتواند رفتاری خاص در یک زمینه داشته باشد و با دیگر تلاشها و کنشگریها هماهنگ باشد، به گونهای که در این راستا هیچ کدام از تکالیف و وظایف سپرده شده به امت را از بین نبرد و کسان دیگری هم باشند که به این تکالیف عمل کنند؟ پاسخ درست آن است که هرگاه جماعتی به فراگیری اسلام باور داشت، لازم نیست حتما عملکرد خودش هم فراگیر باشد، حتی بهتر است در کاری که به خوبی از انجامش برمیآید، تخصص و استواری پیدا کند و به سایر گروهها و حرکتها هم اجازه دهد به کارهای دیگر بپردازند تا بدین وسیله همگی با همدیگر به تکامل برسند.
دو. برخی جدایی فعالیت حزبی از دعوی را با سکولاریسم که منادی جدایی دین از حکومت است، درآمیختهاند. در حالی که مورد نخست، برای تفکیک کارها و سپردن أمور به کسی است که از پس آن به خوبی برمیآید. و این به معنای جدایی سیاست از دین یا دعوت نیست. سیاست دو بخش دارد: بخشی که به وطن اهمیت میدهد و در پی شناخت أمور سیاسی زندگی و مشارکت در آن است، همانند نظارت بر حکومت، مشارکت در انتخابات و رأی دادن، تأیید کردن یا نکردن و.... این یک فعالیت عمومی است که به همه مربوط میشود و مشارکت در آن وظیفهی همگان است. بخش دیگر سیاست، کنشگری حزبی است که برای رسیدن به قدرت میکوشد. این حق هر انسانی است، اما انجامش به درایت و تمرین، دانش و تخصص، و فراغت نیاز دارد و باید کسانی به آن بپردازند که شایستگی و لیاقت دارند.
در کتابهای فقهی و اصولی این امر را به روشنی تفکیک کردهاند و کتابهایی را شاهد هستیم که رفتارهای رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ را تفکیک کرده و گفتهاند که هر کدام بر چه مبنایی صادر شدهاند؛ آیا پیامبر در این مورد مفتی بوده است یا قاضی؟ آیا از أمور سیاسی است؟ آیا در مقام تشریع و قانونگذاری است؟ آیا تشریعی موقت است یا دایم؟ حتی کسی همانند امام قرافی را میبینیم که کتابی با عنوان «الإحکام فی تمییز الفتاوى عن الأحکام وتصرفات القاضی والإمام» دارد. علمای زیادی دربارهی این تفکیک نوشته و مینویسند. آخرین مورد کتاب دکتر سعدالدین عثمانی است.
سه. پیوسته برخی از حرکتهای اسلامی، بویژه اخوان المسلمین و دستهای از رهبرانش، در این باره به گونهای سخن میگویند که با أصول و ریشههای فکری خودشان منافات دارد. در مثال یکی از رهبران اخوان به نوشتن دربارهی این موضوع پرداخته است، در حالی که در درون جماعت از سالها پیش تاریخ مصرفش گذشته است، اما او خبر ندارد، زیرا حسن البنا خودش به این قضیه پرداخته است. من پیشتر در مقالهای مفصل در سایت اتحادیهی علمای مسلمان گفتوگوهای حسن البنا با علمای زمانش همانند محب الدین خطیب، فتحی رضوان و دیگران را پیرامون جدایی فعالیت حزبی از دعوی نقل کردهام. من در سلسله مقالاتی با عنوان «الإخوان والنقد» نگرش حسن البنا پیرامون جدایی کار حزبی از دعوی را بررسی نمودهام.
به یاد دارم که مرحوم استاد مصطفی مشهور؛ دبیرکل پنجم اخوان المسلمین در سال ۱۹۹۵م گفت که باید قبطیهای مصر جزیه بپردازند، در حالی که حسن البنا با داشتن دیدگاهی بسیار پیشرفته موضوع جزیه را در سال ۱۹۴۶م خاتمه بخشید و گفت که جزیه اختراعی غیر اسلامی و مالیاتی به جای خون است، پس کسی که در کشور مصر به سربازی برود، از مالیات و جزیه معاف است. یعنی بین این دو دیدگاه حدود پنجاه سال فاصله بوده است، اما متأسفانه دبیرکل پنجم از نظرات دبیرکل اول اطلاع نداشت و دیدگاهی شاذ و ناسازگار ارائه داد و از چارچوب پیشرفتهی جماعت بیرون رفت. همین جریان را اکنون در گفتوگوها و دیدگاههای فعلی رهبران جماعت اخوان می-بینیم که نظراتی واپسگرا ارائه داده و اگر برایشان تاریخ تعیین کنیم، به مرحلهی ماقبل حسن البنا مربوط میشوند، در حالی که او آمد و آنها را کاملا دگرگون کرد و توسعه داد، اما برخی از رهبران بعدی میخواهند آن را به همان جای اولش برگردانند!
چهار. شگفتا، کسانی نگرش جدایی یا تفکیک کار حزبی از دعوی را در جماعت اخوان نمیپذیرند که در جای دیگری مصرانه از مشایخ و علمای جماعت درخواست بیطرفی و کنار کشیدن از مدیریت گروه را دارند، با این توجیه که علما و بزرگان به همه مربوط هستند و نباید در اختلافات درون حزبی دخالت کنند یا علما باید منبع ارشاد و دانش برای همهی اخوانیها باشند! نوع فکر یکی است (جدایی دعوت از حزب با جدایی علما از تشکیلات)، اما به گونهای که با تعصب همراه است و بیانگر ریشهدار نبودن است. بیگمان ورود مشایخ در مدیریت تشکیلات و مجالس شورا اشتباهی بزرگ است، زیرا آنان را در یک دیدگاه منحصر کرده و با مدیریت و برخی از رهبران درگیر می-نماید. این شایستهی علمای جماعت نیست!
پنج. نه تنها جدایی کار حزبی از دعوی مطلوب است که فعالیتهای اجتماعی نیز باید از کار حزبی تفکیک گردد. به هیچ عنوان قابل قبول نیست که انجمنهای خیریه یا فعالیتهای خیرخواهانهی عمومی و اجتماعی را کسانی مدیریت کنند که هنگام انتخابات جلوی ستادهای تبلیغاتی میایستند و برای کاندیدای معینی رأی جمع مینمایند، زیرا تا دیروز دست رأی دهندگان نیازمند به سوی آنان برای کمک دراز بود، ولی امروز دست ایشان به سوی نیازمندان برای رأی دادن به فلانی دراز است. همهی اینها نشان از آمیختگی بزرگی است که چهرهی فعالیت خیرخواهانه را تخریب می-کند، آن را با کار حزبی درمیآمیزد و از آن به روشی ناپسند بهره میبرد که زیان میبخشد و سود نمیرساند.
باید جنبش اسلامی و جماعت اخوان بازنگریهایی در کارشان داشته باشند تا مسیر راست را ادامه دهند و به راهنمایی بپردازند.
نظرات